قوله تعالى: «و ما أبرئ نفْسی» من خویشتن را بى گناه ندارم و ندانم، «إن النفْس لأمارة بالسوء» که تن آدمى نهمار بدفرمایست و بدآموز، «إلا ما رحم ربی» مگر آنچ خداوند من ببخشاید و نگاه دارد، «إن ربی غفور رحیم (۵۳)» خداوند من عیب پوشست و آمرزگار، بخشاینده و مهربان.


«و قال الْملک» ملک گفت: «ائْتونی به» بمن آرید او را، «أسْتخْلصْه لنفْسی» تا او را خاصه نفس خویش گیرم، «فلما کلمه» چون سخن گفت او با وى، «قال إنک الْیوْم لدیْنا» گفت تو امروز نزدیک ما، «مکین أمین (۵۴)» پایگاه دارى استوارى و پسندیده‏


«قال اجْعلْنی على‏ خزائن الْأرْض» یوسف گفت مرا بر خزانهاى این زمین گمار، «إنی حفیظ علیم (۵۵)» که من آن را نگاه دارنده‏اى داناام.


«و کذلک مکنا لیوسف فی الْأرْض» و هم چنان جاى ساختیم و پایگاه دادیم یوسف را و توان در آن زمین، «یتبوأ منْها حیْث یشاء» تا جاى مى‏گیرد هر جاى که خواهد، «نصیب برحْمتنا منْ نشاء» رسانیم بخشایش خویش باو که خواهیم، «و لا نضیع أجْر الْمحْسنین (۵۶)» و ما ضایع نکنیم مزد نیکوکاران‏


«و لأجْر الْآخرة خیْر» و براستى که مزد آن جهان به است، «للذین آمنوا» ایشان را که بگرویدند، «و کانوا یتقون (۵۷)» و از بد بپرهیزیدند.